مستقیم ...
مستقیم...
آه ! نگه داشت . رفتم نشستم جلو . به راننده نگاه نکردم فقط بهش سلام کردم
(عجب آدمیه ، جواب سلاممو نداد ، تازه میگن واجبه ، ای بابا مردم همه چی یادشون رفته)
می رسیم به چراغ قرمزی که هر روز صبح موقع رفتن سرکار سوار هر ماشینی میشم دهان راننده رو به فحش و نفرین باز میکنه
ولی اینبار راننده اش خیلی سیب زمینیه اصلا حرف نمی زنه
(نه بابا این بنده خدا با خودش ام قهره ، نه جواب سلام میده نه چیزی)
به مرور چند نفر دیگه رو هم سوار کرد و جواب سلام اونها رو هم نداد
رسیدم به مقصدم می خواستم ازش تشکر نکنم ولی تو دلم به خودم و خدا گفتم ( نه من خیلی بنده باحالم باید تشکر کنم یکی بی ادبی میکنه من که نباید مثل اون باشم)
سرم رو برگردوندم به سمتش و پول رو دادم و گفتم: همین جا پیاده میشم دست شما درد نکنه! بنده خدا با اشاره سر و لبخندی مهربون بهم گفت که نمی تونه صحبت کنه و از این نعمت خدایی محرومه
برای خدا ، بابنده هاش مهربون باشیم، قضاوت نکنیم تا چیزی بهمون ثابت نشده .
یک انسان ::: پنج شنبه 86/10/13::: ساعت 10:46 صبح